- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
جز نوای عشق هرگز نیست شوری در سرش او که سرتا پا شده محـو صفات دلـبرش شـد مسـلـمـانِ نـگـاه رحـمـة لـلعـالـمـین قبل از آنی که بخوانـد آیـهای پیـغـمبرش شأن او بنگر، سلام از ذات حق میآورَد تا که از معراج میآید به خانه همسرش هرچه زنهای عرب زخم زبانش میزدند بیـشتر از قبلها میشد به احـمد باورش میرود اسلام تا اوج آن زمان که میشود ثروت بانـو و تـیغ مرتضی بال و پرش اشهد انَّ علی را گفته چون قبل از غدیر اسـوۀ عـالـم شد ایـمان ولایت محـورش پاک تر از او نبوده پس خـدا میخواسته پرورش یابَد در آغوش خدیجه کـوثرش مادر زهراست اُمُّ المومنین، شاعر بگو کـوری چــشـم تـمـام دشـمـنـان ابـتـرش تا قـیـامت زیـر دین مـادری هستـیـم که مـادری کرده برای اهـل عـالم دخـترش
: امتیاز
|
نوحۀ وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
اَسما منِ غمدیده دارم میروم سوی جنان با آه و سوز و ناله و خون دل و اشک روان او، جز قلب زار و مضطر ندارد شب عـروسـی، مـادر نـدارد جـان تو و جـان گـلم، در گـلـشـن ولایت گلچین کند بر یاس من، بعد از نبی جنایت آه، آه و واویـــلا، آه و واویـــلا، آه و واویـــلا (۲) آه، مظلومهام من، مظلومهام من، مظلومهام من (۲) ******************************* در شعب بوطالب دهم جان و به فکر کوثرم آتش گرفـته از غـم سنگـین دیوار و درم آه، روزی رسد که، با قلب خسته گردد گـل من، ساقـه شکسته من میرَوَم اما ز جان، در اضطراب اویم جان میدهم اما کسی، سیلی نزد به رویم آه، آه و واویـــلا، آه و واویـــلا، آه و واویـــلا (۲) آه، مظلومهام من، مظلومهام من، مظلومهام من (۲) ******************************* این ماجرا گذشت و وقت محنت و عزا رسید فصل عزای کوثر قـرآن مصطفی رسید آه، اسما بریزد، آب روان را عـلی بشوید، آن قـد کمان را گـل کرده اسما بر لبـش، آوای بیقـرینی کجایی ای خـدیجه تا، فـاطـمه را ببـیـنی آه، آه و واویـــلا، آه و واویـــلا، آه و واویـــلا (۲) آه، مظلومه زهرا، مظلومه زهرا، مظلومه زهرا (۲)
: امتیاز
|
نوحۀ وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
ای عـصمت ذات خـدا، نـور الهُدی بـیبـی خــدیـجـه، بـیبـی خــدیـجـه مـا را مکُـن از درگـه لطـفـت جـدا بـیبـی خــدیـجـه، بـیبـی خــدیـجـه تو دلخـوشیّ خـیـر الـورایی، تو حـامـی دین مصطـفـایی، تو مـادر آل هـل اتـایـی مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء، مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء، مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء(۲) ************************************************** تو رفتی و ذکر همه، شد در غـمت آه و واویــــــــلا، آه و واویــــــــلا سـوزد دل اهـل سـمـاوات و زمیـن از اشـک زهــرا، از اشـک زهــرا مرثـیه خوانم با قـلب مضطر، من هم نـوا با آل پیـمـبر، که فـاطمه دیده داغ مادر مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء، مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء، مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء(۲) ************************************************** رفـتی ز دنـیـا امّا بـعـد از تو شـود غــوغــا مــدیـنـه، غــوغــا مــدیـنـه زهرایمان جان میدهد در پشت در از ضرب کـیـنـه، از ضـرب کـیـنه در پشت در وای از حال زارش، وای از دل زار و بیقرارش، نه من نه تو گردد فضه یارش مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء، مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء، مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء(۲)
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا در وفات حضرت خدیجه سلام الله علیهما
قسمت فاطمهات گشت جدایی که نگو مادری دادهام از دست، خدایی که نگو گشت در شعب ابیطالب و در عام الحزن به شما و پـدرم ظلم و جـفایی که نگو به چه زودی به رُخم گَرد یتیمی دارم شد بلند از جگرم سوز و نوایی که نگو تو نباشی به دلم رحـم ندارد این شهر میکِشد کار من و کوچه به جایی که نگو میخورد بر رُخ من ضربه ز دستی که مپرس میخورد بر بدنم ضربۀ پایی که نگو شده این فخر نصیب تو فقط ای مادر کرده بابـا کـفـنت بین عـبایی که نگـو باز شد حرف کفن وایِ من از بیکفنی روضه شد بار دگر کرببلایی که نگو زخم شمشیر درست است دلم را سوزاند سوخت اما دلم از سنگ و عصایی که نگو چـند دیـنار گـرفـتـند و بُـریـدنـد سری سرِ او رفت به نیـزه به بهایی که نگو
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
ای بانویی که زنده شد عصمت زنام تو پیک خـداست حـامل عـرض سلام تو ای آفـتـاب لـم یـزلـی هـمـنـشیـن تـان ای کـوثـر بهـشت نـبـی هـم کـلام تـو بیت الحـرام معـتکـف مسجـد شماست غـار حـراست چـله نـشـیـن طـعـام تو پیـراهن رسـول کـفـن شد که گـل کند تا روز حشر عـطـر نـبی در مشام تو ای سیّدِ زنـان بهـشتی که میگـریست چـشـمان سـیـد الــشـهـدا در مــقـام تـو سال عزاست چون تو به پرواز میرسی ای مـطـلـع غـم هـمه حُـسن خـتـام تـو « تا بر فراز ماذنههانام مصطفی است ثبت است بر جـریـده عـالـم دوام تو»
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
برای بعد وفاتت چه غصهها داری به روی گونۀ خود اشک غم چرا داری؟ تـو مـادر هـمـۀ هـادیـان ما هـسـتی چه جـایگـاه رفـیـعی میان ما داری شریعت نبـوی را تو تقـویت کردی مـقــام یــاوری مـذهـب خــدا داری توئی که مریم و آسیه در هوای توأند مـقـام مـادری أفـضل الـنـساء داری امیـر عـالـم ایـجـاد مـحـرم حـرمت مقـام هـمـسری خـتـم انـبـیـاء داری تمام ثـروت خود وقـف کردهای اما حـیا ز مسئـلت قـطعهای عـبا داری غـمین غـربت پیغـمبری تو ای بانو درون سینهات این غصه را چرا داری بخاطر نوههایت چرا حزین شدهای گریـز لحظـۀ آخر به نـیـنـوا داری؟ بخوان به یاد شه تشنه لب کمی روضه عـزای قـتـلـگـه شــاه کـربـلا داری
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
باید از غـصۀ تو چـشمِ فَـلک تَر باشد از خودت میگُذَری تا که پیـمبر باشد معنـیِّ مـادریِّ فاطـمه یعنـی قابـی… که طـلا کـوبـیّ آن سورِۀ کـوثـر باشد شاهدِ معرفت و عشق و تلاشَت زهراست اولیـن سـیـنه زنِ داغِ تو حـیـدر باشـد مـادر کُـلِّ بنـی هـاشِمـیـون نَه… والله مَنـصـَبَـت مـادریَّ قـلـبِ مطـهـَّر باشد دهـمِ مــاهِ خـدا مـیشـود عـاشـورایـی گـریـۀ روزِ دهـم قَــدرِ مُــقَــدّر بـاشـد رفتی اِی سنگ صبورِ حرم وُ جا دارد حرمی از غمِ دوریَّ تو مضـطر باشد مجلسِ ختم تو را مـادرِ سادات گرفت شـالِ مـاتـم به رویِ شـانۀ دلـبـر باشد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
بیخـود نـبـی برای کـسی پـا نـمیشود بـیجـا مـحـبـتـت به دلـش جـا نمیشود تـو مــادر زلال تـریـنهـا خـدیـجـهای با هـیچ واژه اسـم تو مـعـنـا نـمیشود از درک جایگاه تو این سینه عاجز است این کـاسهها به وسعت دریـا نمیشود مـال و مـنـال داشـتـن تـو بـهـانـه بـود قـدر وفـای تو که به ایـنـهـا نـمیشـود هر همسری که همدم و غمخوار و یار نیست هـر مـادری که مـادر زهـرا نمیشود این الخـدیجـه گـفت نـبـی تا نشان دهد دیگـر کـسی شـبـیـه تو پـیـدا نـمیشود چـنـدین کـفـن برای تو آمـاده میشـود میخـواسـتم که بـگـذرم اما نـمیشـود گویا کسی به فکـر کـفـن نیست کربلا مادر بزرگ جای تو خالی ست کربلا
: امتیاز
|
زبانحال پیامبر در وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
ای مـهـربان خـانه، خـریـدار آه من بعد از خدا و بعد علی تکـیه گاه من روزی مـلـیکـۀ هـمه شهـر بـودهای آن روزها که یک تنه بودی سپاه من
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
سه سال آخر عُمرش شکستهتر شده بود بلی شکستهتر از فرطِ دردِ سر شده بود تـمام بال و پَـر او کـبود و زخمی بود که پیـش موج بلا بارها سپر شده بود بـلایِ شِعْـب به پایـان رسیـده بود امّـا خـدیـجه بیـشـتر آمادۀ خـطـر شده بود چـقـدر دیر به محـبـوبهاش رسـید نبی چقدر زود گـلـش عازمِ سفـر شده بود زنی که پیک اَجَل تحت امرِ مَردش بود به اختیار خودش بود مُحتضر شده بود نبی به فکر وصایایِ همسـرش بود و غمش به خاطرِ زهراش بیشتر شده بود شبیه فاطمهاش بود و در سه نوبتِ تلخ خدیجه صاحب عزای سه تا پسر شده بود چــقــدر جَـدّه ایـن خـانـدان اذیّـت شـد چقدر مادر سادات خونْ جگر شده بود چگونه بگذرم؟ از اینکه بین شعله و دود به قلب فاطمهاش داغ حملهور شده بود خدیجه سنگ ز کُـفّار خورد و دختر او سرش شکستۀ بیحُرمتیِ در شده بود نداد فاطمه رُخصت، وگـرنه در آتـش بـنا به سوختـن آن چهـل نفـر شده بود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا (س) در وفات حضرت خدیجه
به خـدا بعـد عـروج تو پَـرم می سـوزد مـادر من، تو نباشى، جگـرم می سـوزد امنیت داشتـن ما هـمـه از یُـمـن تو بود خـانـه با رفـتـن تو در نظـرم می سوزد چه کـنـم با غـم فـقـدان تو که مـی دانـم بی تو قـلب من و قـلـب پدرم می سوزد خواستی تاکه عبایش کـفـنـت باشد و آه این خـبـر را به پـیـمـبر ببرم می سوزد هـمه دارایـی تو خـرج در اسـلام شـده پای بخشندگی ات دست کرم می سوزد میروی نیستی آن روز ببینی که چطور سرم آن لحظه که در پشت درم می سوزد شعله آن قـدر زیاد ست در آن هنگـامه از نـفـس های پُر آهـم؛ پـسرم می سوزد سال ها می گذرد؛ کـرببلا وقت غـروب با هـمین شعله دل اهـل حـرم می سوزد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
تو را میخواست تا در همسرانش بهترین باشی برای خـاتـمِ پیغمبری نقـش نگـین باشی خدایت انتخابت کرد تا ای مـادر هـستی برای چشمۀ کوثر، بهشتی در زمین باشی خدا هرشب برایت می فرستد تهنیت هایی که در تنهایی ات هم صحبت روح الامین باشی تو در اسلام و در ایمان و درعشق اولین بودی زنی مثل تو دیگر نیست یعنی آخرین باشی بـرای طـعـنـۀ کـفّـار در اوج نـداری هـا تو باید پاسخ دندان شکن در آستین باشی تو از معروفِ تُجّاری ولی در شعب بیماری فداکار آنچنان بودی، وفادار اینچنین باشی عـلـی تنها عـلی باید امیر المؤمنین باشد و تنها تو سزاواری که ام المؤمنین باشی
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
گاه تنها یک نفر هم یار دین باشد بس است یک نفر بانوى سرشار از یقین باشد، بس است مال و ثروت؛هرچه هم باشد؛فداى راه دوست هم نـشین رحـمة للعالمین باشد بس است در نگـاه شـوم مردم بـدتـرین باشد، ولى در دل پیغمبر خود بهترین باشد بس است دیگران هـم هـمـسر پیـغـمـبـرند اما فقط مادر زهرا که «أمّ المؤمنین» باشد بس است دخترش زهرا کجا و دختران این و آن؟! حاصل عمرش اگر تنها همین باشد بس است دخـتـر او مـادرى کـرده براى شیـعـیـان مادرى مثل خدیجه در زمین باشد بس است ما کـجـا و مدح او گـفـتن؟ معـاذالله …نه نام ما تنهاى گداى خوشه چین باشد بس است واژه هاى گنگ و بى معنا چه مى فهمند از او؟ انتهاى شعر باید نقطه چین باشد… بس است
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
مـا سـائـل لـطـف فـراوان خـدیـجـه از کـودکی خـوردیم از نان خدیجه در راه دین داده همه دار و ندارش اسـلام شـد مـدیـون احـسـان خدیجه خـرج مـسـلـمـانی ما هـستی او شد پس هر چه ما داریم قـربان خدیجه در راه اهل بیت هر کس خرج کرده فردای محـشر هست مهمان خدیجه جـور دگـر شـد دستـگـیـر ما پیمبر هر جا قسم خوردیم بر جان خدیجه شکر خدا هستیم امشب روضه خوانش شـکـر خـدا هـسـتـیم گـریان خدیجه دلشـوره دارد یـاد فـرداهـای زهـرا ابـر بـهـاری گـشت چشمان خدیجه انگـار دیـده آتش و دیـوار و در را غـم های زهـرا بُرده سامان خدیجه ای وای از روزی که با پهلوی زخمی زهرا شود در عرش مهمان خدیجه نـیـمـه شبی در خـانـۀ خـولیِّ نامرد صد پاره می گردد گـریـبان خدیجه
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
ای هـمـسـر با غـیـرت طـاهـا خـدیجه ای شـأن تـو بـالاتـر از بـالا خـدیـجـه روح بــلـنـدت اوج اَوْ اَدْنــا خـدیـجــه تو دائـم الْاِنـفـاق هـسـتـی یـا خـدیـجـه دار و نـدار حـضـرت زهـرا خـدیجـه شب تا سحر مشغول تسبیح و دعـایی اول مــســلـمــانِ زنِ دیـن خـــدایـــی تـنـهـا طـرفـدار حـریـم مـصـطـفـایـی مــادر بــزرگِ خـانــدان هَـلْ اَتــایــی هـمراه احـمـد بوده ای هـر جـا خدیجه دارایـی ات را دادی و دلـبـر گـرفـتـی بـار اِلَـم از دوش پـیـغــمـبـر گـرفـتـی سیب بهشتی خوردی و کـوثـر گرفتی زهـرا که آمـد رتـبـۀ مــادر گـرفـتــی ای کـه مـقــام تـو بُــوَد والا خـدیـجــه پـای نـبـی تـا لـحـظـۀ آخـر نـشـسـتـی با غیرتت بت های یثـرب را شکـستی انفـاق را هرگـز به روی دین نـبـستی در تـنگـنـای ظلم، حق را می پـرستی در راه حق کردی فدا جان را خدیجه از اهل یثرب طعنه و دشنـام خوردی خـونِ جـگـرها در رهِ اسـلام خوردی خونِ دل از زن های نافَرجام خوردی آن قدْر هم حرف بد از اقوام خوردی که دل بـریـدی آخـر از دنـیـا خـدیجـه سـجـاده پــای بــنــدگــی ات ایـسـتــاده اصلاً مـقـام توست، مِعْـراجُ الـسَّعـاده دیـن خـدا پـیـمـانـه و عـشـق تـو بـاده باید به زهـرا گـفت، ای محـراب زاده جـاری نـگـردد اشـکـهـایت با خـدیجه مادر که باشد، شأن دختر پایدار است این چارچوبِ خانه حتی استوار است مادر نباشد، روزِ روشن شام تار است امشب دل زهرا برایت بی قرار است بـعـد تو زهـرا مـی شـود تـنهـا خدیجه بـوی جـدایـی می دهـد هُـرمِ صـدایـت دیــگــر نـمـی آیــد صــدای ربـّـنـایـت این لـحـظـه های آخـری بـایـد بـرایت روضه بـخـوانـیـم از غـم کـربـبـلایت تا چـشـم هـای تو شـود دریـا خـدیـجـه امـشب تـمـامِ بـستـرت را، غـم گـرفته اِنـسـیَّـةُ الْـحـورایِ تـو، مـاتـم گـرفـتـه با اینکـه قـلـب حضرت خـاتـم گـرفته شـکـر خـدا دورِ تو را مَحـرَم گـرفته وای از غروب روز عاشورا، خدیجه
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
سنـگ صبـور قـلـب طـاهـایی خدیجه آرامـش پـیـغـمـبـر مــایــی خــدیـجــه کِی می رسد دست کسی بر رتـبۀ تو؟ از بـس که بـالایـی و والایـی خـدیجـه خـیـر النـسـاها را اگـر که برشـمـارند قـطعـاً تو جـزء بهتـریـنهـایی خـدیجه درک مقامات تو کار هر کسی نیست چـون مــادر امّ ابـیـهــایــی خــدیـجـه بر تـارُک اسـلام نـامت مـی درخـشـد اوّل مـسـلـمـان، قبل مولایی خـدیـجـه مـثـل تو را بـانـو! خـدا کِـی آفـریـده؟ تـنـهـا تویی که مثـل زهـرا پـروریـده بـانـو تـو بـا آسـیـه و مــریـم قـریـنـی ای آسـمـانی! پس چرا روی زمیـنـی؟ اسـلام بـا دارایـی تـو قـد عـلــم کــرد تـو اوّلـیـن حـامـی ایـن دیـن مـبـیـنـی ما را به مجهول الهُویت ها چه کاری است؟ تنها خودت هـستی که امّ الـمـؤمـنیـنی شعب ابی طالب تو را در خود نگه داشت تا بـر هـمـه ثـابـت شـود تـنهـاتـریـنـی از حرمت داغ تو عـام الحـزن فرمود خیلی عزیزی، رکن خـتـم المرسـلیـنی بانو بـرو بعد از تو خـیلی سخت باشد با حـیـدر از زهـرا خـیالت تخت باشد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
وقتی كه چشم خلق خـدا ناسپـاس بود تنها خدیجـه بود كه گـوهـرشناس بود تا سر نهد به پای رسول امیـن ز شوق در بـارگـاه عـشـق پُر از الـتماس بود این افتخار اوست كه در طول عمر خویش با بـهـتـرین پیـمبر حـق در تماس بود گـنـجـیـنـۀ مـعـارف ایـمـان و منـزلت آئـیـنـۀ تـجـلّـی و پُـر انـعـكــاس بــود مـال و مـنـال را به فـقـیـران مكه داد كی در كمند نفس و طعام و لباس بود خوف و رجای او به ره دین حق گذشت از جـاهـلان مكـه كجا در هراس بود غفلت نكرد لحظه ای از حق، خدا گواست تا آخرین نفس به جهان حق شناس بود روز و داع خویش وفائی از این جهان آزرده دل، به خاطر آن باغ یـاس بود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا در وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
چشمم به غیــر خون دلی مبتــلا نداشت این خــانه بعــد رفــتـن تو آشنــا نداشت زهــرا یـتـیـم شد غم بی مــادری رسید بی تو دل شکستــۀ من هـم نــوا نـداشت خاک عــزا به روی ســرم ریخـتم ولی خون گریه های دخترکت هم صدا نداشت رفتی و در مزار تو دیــدم که پیکــرت بر پای تا سرش کـفـنی جز عبــا نداشت بابا گــرفته روضه و من گریه می کنم در خانه ای که بعد نگـاهت صفا نداشت می گوید از من و تـو و از پــارۀ تــنـم از تشنه ای که روی لبش جز دعا نداشت شد رســم بعد تو که عبــا را کـفـن کنند امــا بــرای قــامت او کــربــلا نــداشـت از بس که تیغ و نیزه تنش را گشوده است گــودال قتلگــاه به جــز بــوریــا نداشت
: امتیاز
|
وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
دنــیا اگــر چه مـثــل پــیــمبــر نــداشتـه قطعاً نبــی مثــال تو هـمــســر نــداشتــه دادی تمــام ثــروت خــود را به راه دین دیــن خــدا شـبــیــه تـو یــاور نــداشـتــه وقتی وجــود پــاک تو شد مهد فــاطــمه یعنی کســی شبــیــه تو مــادر نــداشتــه بی بی خوشا بحال تو،چون هیچ مادری دامــاد، مثل ســاقــی کــوثــر نــداشتــه چشمش همیــشه دوختــه بر دستــها بود هر کس ز خــاک خــانۀ تو بر نــداشتـه سلطانی اش ز خـادم دربار کمتــر است آنکس که منصب خود از این در نداشته جن وملک به خاک درت غبطه میخورند بر ذکر و سجدۀ سحرت غبطه میــخورند تو در میــان خیل زنــان بهتــرین شـدی ام الائــمــه، لایــق صد آفــریــن شــدی تو در گــذشت عمر خودت با رسول ما بالاتــر از همه، بخــدا یــار دیــن شـدی بسیــار با دعــای تو مـؤمـن شدند و بعد تو مـادرانــه مــادر این مــؤمنیــن شدی حُسن جهان به بودن عرش برین اوست بی بی تویی که زینت عرش برین شدی از جان ومال وهستی وعمرت گذشتی و با حضرت رســول امین همـنشین شدی بی بی چه شد که خسته شدی از زنان شهر بی بی چه شد که با غم و غصه عجین شدی بی بی چه شد که درد واَلَــم کـم نداشتی از عــرش آمــده کــفـنت غــم نــداشتـی بی شک پس از تو همسر تو بی سپر شد و بار رســالتش به یـقـیــن بیــشتــر شــد و در بین دشمنــان به ظاهــر رفیــق خـود با غصه های امت خود خونجگــر شد و با رفـتـنت شکــست دل و شعــلۀ فــراق در بین قلب فــاطمه ات شعـله ور شد و این شعله ها به خـانه حیــدر نفــوذ کرد تا فــاطمه شــهیــده دیــوار و در شــد و فریــاد زد که فضــه بیا محــسنم، ولــی با ضرب کینــه دختــر تو بی پسر شد و افتاد کنــج بستــر و هی نـاله کرد و بعد مانند یک کبــوتـر بی بــال و پــر شد و بادیدنش علــی چقــدر ســربه زیــر شـد لحظه به لحــظه زینب دلخستــه پیــرشد
: امتیاز
|
وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
سلام ای مهــربــان بانــوی دنــیــا ســلام ای برتـر از حـمد و ثنــایــا سلام ای عــالــمــی پیش تو دریــا ســــلام ای مــــادر ام ابـــیــــهــــا دو عــالــم عبد درگــاه و غــلامت رسیــده از خــداونــدت ســلامــت تو هستـی همــسر احمــد خــدیجــه نه همــسـر یــاور احمد خــدیــجــه تــمــام بــاور احــــمــد خــدیــجــه عـلــیِ دیــگــر احــمــد خــدیــجــه عزیــز جــان خــتــم المــرسلیــنی فقط بــانــو تو ام الــمــؤمـنــیــنــی نبــی را مـونس و غمخــوار بودی به احــمــد دلـبــر و دلــدار بــودی تو بــانــو مــظـهــر ایثــار بــودی به مــال خــود نبــی را یـار بودی به مدحت بس نبی را همســری تو و زهــرا و عــلــی را مــادری تو شب هجران تو بس پُـر شــرر بود شبی تاریک و عاری از سحر بود به جان مصطفی خـون جگــر بود دو چشـمانش ز هجـران تو تر بود بــرای تــو کــــفــن آمــد ز بــــالا نبــودی تا بـبـیـنــی بــی کــفـن را به روی نــی ســر فــرزند طـاهــا تن بی سر به روی خـاک صحــرا مـــیـــان قــتــلــگــه آوای زهــــرا دو چشم خواهـری زین غصه دریا عزیــز فــاطـمه دور از وطن بود سرش برنیزه جسمش بی کفن بود
: امتیاز
|
وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
یا حضــرت خــدیــجــه ســلام خـدا به تو بــی انـــتـهــا درود فــراوان مــا بــه تــو تــو مــادر ائــمــه ای، ای مــادر وجــود دلهــای اهــل بیـت هــمـه مــبــتــلا به تو اســلام زیــر دیــن فــداکــاری شــماست کــرده پیامبــر همه عـمــرش دعــا به تو از این قـضـیـه قــدر تو معلــوم می شود وقتی که دل سپـرده چنین مصطفی به تو درلحظه های سخت در آن روزهای سخت کــرده پــیـامبــر هـمه اش اتــکــا به تــو هر جا ز غصه های زمانه دلش گــرفت یا درد دل به حیــدر خود گـفـت یا به تـو مـدیــون توست مــانــدن اســلام تــا ابــد زنــده است در دل همـه این نــام تـا ابــد بغضی است در گلو که پریشان فاطمه است اشکی است در دو دیده که لرزان فاطمه است چـشـم از نگــاه مــادر خود بر نــداشتــه مادر یک امشبی است که مهمان فاطمه است زهــرا گــرفته دست به دامــان مــادرش عالم اگر چه دست به دامان فـاطمه است چـشمان فــاطـمـه شده گــریــان مــادر و چشمان نه فلک همه گریان فـاطمه است دستی که دست دختر خود را فشرده بود بی جان ولی هنوز به دستان فاطمه است پــروانــۀ شــکـسـتـه پــر او مــحــمــد و شمع فـراق او دل ســوزان فــاطمه است شمــعــی که ذره ذره دلش آب تــر شـده لحظــه به لحظه فــاطمه بی تاب تر شده در مـاتــم فــراق تو بایست ســر شکست وقتی نبی ز غصـۀ تو بال و پر شکست آیینــه ها زغصــه شکـسـتـند یک به یک در آن میانه فــاطمه ات بیشتــر شکـسـت یک سال و داغ هـجــر ابــوطالب و شما در زیر این دو داغ پیمـبر کمــر شکست با رفتــن تو تــازه مصـیـبـت شــروع شد از آن به بعد فاطمه ات مستمــر شکـست روزی رسیــد پـشـت در خــانــۀ عــلــی گل بود پشت در که لگد خورد و در شکست دیوار و میـخ و در همه با هم یکی شدند در آن میـانه سینــۀ زهــرا اگر شـکـست بر قلب خــانــوادۀ حــیــدر شــرر زدنــد وقتی که ضربه پشت سر هم به در زدند حق است جــان فــدای شـما بارها شــود وقتــی که دوستــدار شـما مصطفـی شود دارو ندار خـویش به پایش که ریخــتــی میخــواستی فقط کـفـنـت یــک عبــا شود سهم از عبــای یار به هر کس نمی رسد این افـتـخـار بلکه نـصـیـب شــمــا شــود ای با کــفــن که شد کـفـنت افــتــخــار تو دلــهــا غمیــن بی کــفــن کــربــلا شــود ای وای اگر سری شود از پیکری جــدا ای وای اگــر کسی کـفـنـش بوریــا شود ای وای اگر تنی شود عریان به روی خاک ای وای اگر سری به روی نیزه ها شـود مجلس همیشه مجـلس دلبند فــاطمه است پایان روضه روضـۀ فرزند فاطمه است
: امتیاز
|